Search

Sunday, December 4, 2011

The water of patience and the fire of rage

رو بتش کرد شه کای تندخو
آن جهان سوز طبیعی خوت کو
چون نمیسوزی چه شد خاصیتت
یا ز بخت ما دگر شد نیتت
مینبخشایی تو بر آتشپرست
آنک نپرستد ترا او چون برست
هرگز ای آتش تو صابر نیستی
چون نسوزی چیست قادر نیستی
چشمبندست این عجب یا هوشبند
چون نسوزاند چنین شعلهی بلند
جادوی کردت کسی یا سیمیاست
یا خلاف طبع تو از بخت ماست

گفت آتش من همانم ای شمن
Fire replied I am the same one
o Idol worshipper
اندر آ تا تو ببینی تاب من
if you doubt my power
Then come inside
طبع من دیگر نگشت و عنصرم
My nature hasn't changed
I am wrought of the very same element
تیغ حقم هم بدستوری برم
I am the sword of the Divine Truth
And will strike only on command
بر در خرگهی سگان ترکمان

چاپلوسی کرده پیش میهمان

ور بخرگه بگذرد بیگانهرو

حمله بیند از سگان شیرانه او

من ز سگ کم نیستم در بندگی

کم ز ترکی نیست حق در زندگی

آتش طبعت اگر غمگین کند

سوزش از امر ملیک دین کند

آتش طبعت اگر شادی دهد

اندرو شادی ملیک دین نهد

چونک غمبینی تو استغفار کن
When you see sorrow beg the Lord for forgiveness
غم بامر خالق آمد کار کن
Sorrow comes with the Creator's
Decree, start working
چون بخواهد عین غم شادی شود
If He wishes the same sorrow
Becomes joy
عین بند پای آزادی شود
the same binding shackle
Becomes the means of freedom
باد و خاک و آب و آتش بندهاند
The wind, earth and fire are all
Shackles that bind
با من و تو مرده با حق زندهاند
they seem inert to you and me
But to Almighty Truth they are all alive

پیش حق آتش همیشه در قیام
In the presence of Truth
Fire rises and stands in respect
همچو عاشق روز و شب پیچان مدام
like a lover twisting and contorting
Night and day
سنگ بر آهن زنی بیرون جهد
Strike an iron with stone
And it will spring forth
هم به امر حق قدم بیرون نهد
And with Truth's decree will
Step out
آهن و سنگ هوا بر هم مزن
Don't strike the iron and stone of
Your lowly desires
کین دو میزایند همچون مرد و زن
For they are a measure
Like man and woman
سنگ و آهن خود سبب آمد ولیک
Iron and stone came about
Independently but
تو به بالاتر نگر ای مرد نیک
My good man look higher
Than that if you please
کین سبب را آن سبب آورد پیش
That this cause was brought forth
By another cause
بیسبب کی شد سبب هرگز ز خویش
و آن سببها کانبیا را رهبرند
آن سببها زین سببها برترند
این سبب را آن سبب عامل کند
باز گاهی بی بر و عاطل کند
این سبب را محرم آمد عقلها
و آن سببهاراست محرم انبیا
این سبب چه بود بتازی گو رسن
اندرین چه این رسن آمد بفن
گردش چرخه رسن را علتست
چرخه گردان را ندیدن زلتست
این رسنهای سببها در جهان
هان و هان زین چرخ سرگردان مدان
تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ
تا نسوزی تو ز بیمغزی چو مرخ

باد آتش میشود از امر حق
هر دو سرمست آمدند از خمر حق
آب حلم و آتش خشم ای پسر

هم ز حق بینی چو بگشایی بصر
گر نبودی واقف از حق جان باد
فرق کی کردی میان قوم عاد
هود گرد ممنان خطی کشید
نرم میشد باد کانجا میرسید
هر که بیرون بود زان خط جمله را
پاره پاره میگسست اندر هوا
همچنین شیبان راعی میکشید
گرد بر گرد رمه خطی پدید
چون بجمعه میشد او وقت نماز
تا نیارد گرگ آنجا ترکتاز
هیچ گرگی در نرفتی اندر آن
گوسفندی هم نگشتی زان نشان
باد حرص گرگ و حرص گوسفند
دایرهی مرد خدا را بود بند
همچنین باد اجل با عارفان
نرم و خوش همچون نسیم یوسفان
آتش ابراهیم را دندان نزد
چون گزیدهی حق بود چونش گزد
ز آتش شهوت نسوزد اهل دین
باقیان را برده تا قعر زمین
موج دریا چون بامر حق بتاخت
اهل موسی را ز قبطی وا شناخت
خاک قارون را چو فرمان در رسید
با زر و تختش به قعر خود کشید
آب و گل چون از دم عیسی چرید
بال و پر بگشاد مرغی شد پرید
هست تسبیحت بخار آب و گل
مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل
کوه طور از نور موسی شد به رقص
صوفی کامل شد و رست او ز نقص
چه عجب گر کوه صوفی شد عزیز
جسم موسی از کلوخی بود نیز

Look straight and you will see the Moon

پادشاهی دو غلام ارزان خرید
با یکی زان دو سخن گفت و شنید
یافتش زیرکدل و شیرین جواب
از لب شکر چه زاید شکرآب

آدمی مخفیست در زیر زبان
People are hiding under their tongues!
این زبان پردهست بر درگاه جان
Your tongue is the curtain of the threshold of your being i
چونک بادی پرده را در هم کشید
A gust parts the curtain
سر صحن خانه شد بر ما پدید
Revealing to us the hidden recesses of the house
کاندر آن خانه گهر یا گندمست
Showing whether inside stores gems or mere wheat!
گنج زر یا جمله مار و کزدمست
Is there golden treasure or serpents and scorpions ?
یا درو گنجست و ماری بر کران
Or is there a serpent outside guarding the treasure ?
زانک نبود گنج زر بی پاسبان
For there is no treasure without a guard
بی تامل او سخن گفتی چنان
Rashly he uttered these words
کز پس پانصد تامل دیگران
Others would have waited and thought about what they were going to say, five hundred times more
گفتیی در باطنش دریاستی
You said there was an ocean within him
جمله دریا گوهر گویاستی
you said the whole ocean was jewel filled
نور هر گوهر کزو تابان شدی

حق و باطل را ازو فرقان شدی

نور فرقان فرق کردی بهر ما
ذره ذره حق و باطل را جدا
نور گوهر نور چشم ما شدی
هم سال و هم جواب از ما بدی
چشم کژ کردی دو دیدی قرص ماه
چون سالست این نظر در اشتباه
راست گردان چشم را در ماهتاب
تا یکی بینی تو مه را نک جواب
فکرتت که کژ مبین نیکو نگر
هست هم نور و شعاع آن گهر

هر جوابی کان ز گوش آید بدل
چشم گفت از من شنو آن را بهل

گوش دلالهست و چشم اهل وصال
چشم صاحب حال و گوش اصحاب قال

در شنود گوش تبدیل صفات
در عیان دیدهها تبدیل ذات

ز آتش ار علمت یقین شد از سخن
پختگی جو در یقین منزل مکن

تا نسوزی نیست آن عین الیقین
Until you burn
You will not gain the science of certainty
این یقین خواهی در آتش در نشین
If it's certainty you seek then sit within the fire!
گوش چون نافذ بود دیده شود
ورنه قل در گوش پیچیده شود
این سخن پایان ندارد باز گرد
تا که شه با آن غلامانش چه کرد


Friday, December 2, 2011

The dust of the road of desire is the alchemy of your goal:

This ode is from Hafez, the deliberate master of rhyme and rhythm and the intricate weaving of meanings hidden and explicit tintillating the palate of the seeker!
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز

It is I who have opened up my eyes and gaze to welcome the meeting with the Friend again

چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
how can I express my gratitude to you who are the master organizer of events the( one who makes things happen ) and who through compassion casts grace on His subjects!
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی

که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز
the alchemy of the goal resides on the dust of the road of need
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
don't be disappointed by the problems of Way, I tell my heart,
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
For the man of the Way is undaunted by the ups and downs of the Road
طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق
if the ablution is not done with the toils of weathering problems
به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
Then, as the clergy would say: your prayers are not correctly done

در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر
in this virtual station don't hold onto anything but the wine cup!
در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز
In this field of games don't lose anything but love
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
Give half a kiss and buy a prayer
From one who knows the way of the heart
که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
For the schemes of your enemy
Separates you from your body and soul

فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق
in two lands were cast
the gurgling murmur of love
نوای بانگ غزلهای حافظ از شیراز
the melody of the sound of Hafez's idea
From Shiraz!

Wednesday, November 23, 2011

Thanksgiving for blessings is more gratifying than the blessing itself : A Rumi Thanksgiving

سگ زمستان جمع گردد استخوانش
زخم سرما خرد گرداند چنانش
کو بگوید کین قدر تن که منم
خانهای از سنگ باید کردنم
چونک تابستان بیاید من بچنگ
بهر سرما خانهای سازم ز سنگ
چونک تابستان بیاید از گشاد
استخوانها پهن گردد پوست شاد
گوید او چون زفت بیند خویش را
در کدامین خانه گنجم ای کیا
زفت گردد پا کشد در سایهای
کاهلی سیری غری خودرایهای
گویدش دل خانهای ساز ای عمو
گوید او در خانه کی گنجم بگو
استخوان حرص تو در وقت درد
درهم آید خرد گردد در نورد
گویی از توبه بسازم خانهای
در زمستان باشدم استانهای
چون بشد درد و شدت آن حرص زفت
همچو سگ سودای خانه از تو رفت

شکر نعمت خوشتر از نعمت بود
The giving of thanks is more enjoyable than the blessing itself !
شکرباره کی سوی نعمت رود
When can the ungrateful be guided to blessings?!
شکر جان نعمت و نعمت چو پوست
Thanksgiving is the life essence of the blessing ; the blessing being the skin
ز آنک شکر آرد ترا تا کوی دوست
Know that thanksgiving will bring you to the Friend's house
نعمت آرد غفلت و شکر انتباه
Blessings will bring complacency and neglect; whereas gratitude will bring success
صید نعمت کن بدام شکر شاه
Catch the blessings with the trap of giving thanks to the King
نعمت شکرت کند پرچشم و میر

The blessing will give you
Full thanks

تا کنی صد نعمت ایثار فقیر

So you bestow a hundred blessings upon the poor
سیر نوشی از طعام و نقل حق
You will never be full
when eating the sweets of Truth
تا رود از تو شکمخواری و دق
In this way gluttony and self centeredness will leave you

Sunday, November 20, 2011

A thanksgiving with the Persian Sufi Poets: Saadi

دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
I myself like the cry of the compassionate
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
so in whatever way possible i can pass the day
شب همه شب انتظار صبح رویی میرود
Night after night I await the face of the dawn
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
for the normal daybreak is not that which sets fire to the world
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
O if I could only see again that loveinspiring face
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
To the end of time would I give thanks for this oracle of success
گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم

جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را
عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست
کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را
دیگری را در کمند آور که ما خود بندهایم
ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را

Saturday, November 19, 2011

Count not on an "if"; seek a master

آن غریبی خانه میجست از شتاب
A stranger was hastily looking for a house
دوستی بردش سوی خانهی خراب
A friend took him to a ruin
گفت او این را اگر سقفی بدی
And proclaimed : if this house had a roof
پهلوی من مر ترا مسکن شدی
You would be able to be my neighbor
هم عیال تو بیاسودی اگر
And your wife could have rested in peace under its roof
در میانه داشتی حجرهی دگر
If the house had another room
گفت آری پهلوی یاران بهست
He replied, yes, of course its better to be with friends
لیک ای جان در اگر نتوان نشست
And Yet my dear we cannot sit inside an "if"!
این همه عالم طلبکار خوشند
Everyone in the world seems to seek [a debt from] satisfaction
وز خوش تزویر اندر آتشند
And from this hypocracy of seeking satisfaction no matter what, they end up in the fire
طالب زر گشته جمله پیر و خام
The seeker of gold grows weary, naive and decrepit
لیک قلب از زر نداند چشم عام
The people cannot distinguish between gold(outer) and the heart (inner)
پرتوی بر قلب زد خالص ببین
A Ray of light was cast on the heart;
See with purity!




Do you have a weighing stone
To judge the value of a gem?

بی محک زر را مکن از ظن گزین
Don't consider something to be gold without actually testing

گر محک داری گزین کن ور نه رو
نزد دانا خویشتن را کن گرو
یا محک باید میان جان خویش
ور ندانی ره مرو تنها تو پیش
بانگ غولان هست بانگ آشنا
آشنایی که کشد سوی فنا
بانگ میدارد که هان ای کاروان
سوی من آیید نک راه و نشان
نام هر یک میبرد غول ای فلان
تا کند آن خواجه را از آفلان
چون رسد آنجا ببیند گرگ و شیر
When he gets there all he sees is the
Wolf and lion [ready to tear anyone to shreds]
عمر ضایع راه دور و روز دیر
Life wasted, far from the goal, and night falling
چون بود آن بانگ غول آخر بگو
When you hear the cry of the demons you say
مال خواهم جاه خواهم و آب رو
I want wealth, power and a good name
از درون خویش این آوازها
Yet disallow these cries from within Heed not the call of fame and wealth
منع کن تا کشف گردد رازها
So the secrets can be revealed within

Burn the cry of the sirens
By repeating the Divine Names

ذکر حق کن بانگ غولان را بسوز
چشم نرگس را ازین کرکس بدوز
صبح کاذب را ز صادق وا شناس
رنگ می را باز دان از رنگ کاس
تا بود کز دیدگان هفت رنگ
دیدهای پیدا کند صبر و درنگ
رنگها بینی بجز این رنگها
گوهران بینی به جای سنگها

گوهر چه بلک دریایی شوی
آفتاب چرخپیمایی شوی

The Workshop

کارکن در کارگه باشد نهان
تو برو در کارگه بینش عیان
کار چون بر کارکن پرده تنید
خارج آن کار نتوانیش دید
کارگه چون جای باش عاملست
آنک بیرونست از وی غافلست
پس در آ در کارگه یعنی عدم
تا ببینی صنع و صانع را بهم

کارگه چون جای روشندیدگیست
پس برون کارگه پوشیدگیست


رو بهستی داشت فرعون عنود
لاجرم از کارگاهش کور بود
لاجرم میخواست تبدیل قدر
تا قضا را باز گرداند ز در
خود قضا بر سبلت آن حیلهمند
زیر لب میکرد هر دم ریشخند
صد هزاران طفل کشت او بیگناه
تا بگردد حکم و تقدیر اله
تا که موسی نبی ناید برون
کرد در گردن هزاران ظلم و خون
آن همه خون کرد و موسی زاده شد
وز برای قهر او آماده شد
گر بدیدی کارگاه لایزال
دست و پایش خشک گشتی ز احتیال
اندرون خانهاش موسی معاف
وز برون میکشت طفلان را گزاف
همچو صاحبنفس کو تن پرورد
بر دگر کس ظن حقدی میبرد
کین عدو و آن حسود و دشمنست
خود حسود و دشمن او آن تنست
او چو فرعون و تنش موسی او
او به بیرون میدود که کو عدو
نفسش اندر خانهی تن نازنین
بر دگر کس دست میخاید به کین

Wednesday, October 26, 2011

I have seen your Way; I will follow no other

جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان
I have seen your circle of coherence,
I will never be scattered again!
نشوم
راه تو دیدم پس از این همره ایشان
I have seen your Way; I will never follow another!
نشوم
ای که تو شاه چمنی سیرکن صد چو
Knowing you are the king of the grassland; fulfilling hundreds of my kind
منی
چشم و دلم سیر کنی سخره این خوان
You quench my thirst; in eyes and heart ;
I will never be taken by the glamour of this world
I refuse to be taken by the glitter of the world!
نشوم

کعبه چو آمد سوی من جانب کعبه نروم
I won't go towards the Kaaba,
even if it comes to me, for,

ماه من آمد به زمین قاصد کیوان نشوم
My Moon has come down to the earth,
How can I settle to be the messenger of Saturn !
فربه و پرباد توام مست و خوش و شاد
You energize me, vitalize me!
I am drunk and happy, content by your grace
توام
بنده و آزاد توام بنده شیطان نشوم
I am bound and freed by your decree,
I refuse to become a slave of Satan!
شاه زمینی و زمان همچو خرد فاش و
You, the king of time and space;
Are like Wisdom, hidden, yet effects manifest!

نهان
پیش تو ای جان و جهان جمله چرا جان نشوم
Seeing You, who are both the hidden life-essence and the manifest world at once ,
How can I not transform into pure life-essence?


In this ode Rumi discusses a non mood making reality- a state of consciousness that is not a self imposed mood, but a transformed reality that occurs when the person witnesses Reality. "I have seen" your Gathering , your Way and I will not sway away or vacillate I will not be tricked into following others.

Saturday, August 20, 2011

From Hafez of Shiraz we search far and wide for the Lover by our side

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
For years the heart would beseech us for the crystal ball ;
Begging a stranger for what it already had!
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
Would seek the gem that is beyond the sphere of the oyster of space and structure
From the lost wanderers by the sea
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما میکرد
I took my problem to the Magi Sage ; who with a confirming glance would unravel mysteries
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
I saw the sage laughing with winecup in hand
Wherein he peered in that mirror beholding myriad marvels
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
I said when the Wiseone give you the worldbeholding cup
He replied: the day He was creating this deep blue skydome
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
A one without heart didn't realize God was with him allthetime
He didn't see and called Gods name as is from afar
این همه شعبده خویش که میکرد این جا
And all these simple slight of hands he performed
سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
Little did he know He was performing before a master magician
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
And proclaimed that the great friend who was hung
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
had committed no crime but reveal deep secrets
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
if the Holy Spirit bestows grace again
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد
Others can also do what Jesus did
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
I asked what is the rings of the beloved hair for?
گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد
He said Hafez you are complaining from a heart full of love!

- Posted using BlogPress from my iPhone



Monday, July 4, 2011

Play that rhythm softer drummer!

ایها الساقی ادر کأس الحمیا نصف من
ان عشقی مثل خمر ان جسمی مثل دن

مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن
چون زنی بر نام شمس الدین تبریزی بزن
Play the rhythm softer drummer! So my soul returns again
نام شمس الدین به گوشت بهتر است از
جسم و جان
Hear the precious name of Shams; more precious than body or soul
نام شمس الدین چو شمع و جان بنده چون لگن
The name of Shams is like a candle we, his servant's life, but the chandelier
مطربا بهر خدا تو غیر شمس الدین مگو
بر تن و جان وصف او بنواز تن تن تن تنن
For heaven's sake drummer, speak not of any but Shams
Play the beat that recounts His tale, play it on my body, play it on my soul!
Tan tan tan tanan!
نام شمس الدین چو شمعی همچو پروانه
بسوز
The name of Shams is like a candle; be the moth that burns in that flame!
پیش آن چوگان نامش گوی جان را درفکن
Cast your life before the polo of His Name
تا شود این جان تو رقاص سوی آسمان
Then your soul will dance reaching the sky


تا شود این جان پاکت پرده سوز و گام زن
Then this pure soul of yours will burn through veils and take mighty strides
شمس دین و شمس دین و شمس دین می گو و
بس
Speak only of Shams e dinn and Shams e dinn and Shams e dinn
تا ببینی مردگان رقصان شده اندر کفن
Which will give new life even to the dead
مطربا گر چه نیی عاشق مشو از ما ملول
Drummer, even if you're not in love, don't you be upset with us
عشق شمس الدین کند مر جانت را چون یاسمن
The love of shams e dinn will refresh your soul life a jasmine flower
یک شبی تا روز دف را تو بزن بر نام او
For one night play the daf in His name till dawn
کز جمال یوسفی دف تو شد چون پیرهن
From the face of Joseph your daf became like Josephs shirt
ناگهان آن گلرخم از گلستان سر برزند
Suddenly that pretty flowerlike face will emerge from the flower garden
پیش آن گل محو گردد گلستانهای چمن
All other flower gardens will pale in comparison to that one flower
لالهها دستک زنان و یاسمین رقصان شده
The tulips will clap and the jasmine will dance
سوسنک مستک شده گوید چه باشد خود سمن
The rose will be drunk and say it is the beloved
خارها خندان شده بر گل بجسته برتری
Thorns will smile and will seek more popularity than the rise
سنگها تابان شده با لعل گوید ما و من

The stones will shine, and will speak as if a peer to gems!



Sunday, June 19, 2011

Father's Day


Your old grandmother says,
“Maybe you shouldn’t go to school.
You look a little pale.”
Run when you hear that.
A father’s stern slaps are better. 
Your bodily soul wants comforting.
The severe father wants spiritual clarity.
He scolds, but eventually
leads you into the open.
Pray for a tough instructor
to hear and act and stay within you.
We have been busy accumulating solace.
Make us ashamed of how we were.
Robert Bly
Rumi, translated by Robert Bly.

Saturday, May 28, 2011

Make the lifewater of Love flow through our veins

آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن
Make the lifewater of Love flow through our veins,
آینه صبوح را ترجمه شبانه کن
Interpret the reflections of the morning wine for those still are still caught up with the night!
ای پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو
Maker of renewed bliss, come and travel through our veins!
جام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کن
Become the cup that reflects the heavens, and go beyond both worlds!
ای خردم شکار تو تیر زدن شعار تو
You are the uncanny archer of my Intellect; your way is to shoot Reason!
شست دلم به دست کن جان مرا نشانه کن
Take up your bow, use my heart as your arrow and take aim at the core of my existence!
گر عسس خرد تو را منع کند از این روش
If the watchman of your Reason disallows you to do so
حیله کن و ازو بجه دفع دهش بهانه کن
Trick the Watchman of Reason and flee, repel him and excuse yourself!
در مثل است کاشقران دور بوند از کرم
They say that the red-maned horses are disloyal and unkind
ز اشقر می کرم نگر با همگان فسانه کن
Yet behold! From the red wine comes loyalty! Come and tell this tale to all!
ای که ز لعب اختران مات و پیاده گشتهای
You! The bewildered one, who is dazed from the play of the stars in the cosmos, are walking on foot!
اسپ گزین فروز رخ جانب شه دوانه کن
Take a horse, pick a gold necklace and gallop to your King!
خیز کلاه کژ بنه وز همه دامها بجه
Rise! Turn your hat to its side! And jump over every trap!
بر رخ روح بوسه ده زلف نشاط شانه کن
Kiss the face of the spirit, comb the hair of happiness!
خیز بر آسمان برآ با ملکان شو آشنا
Rise up to the heavens! Get acquainted with the Angels!
مقعد صدق اندرآ خدمت آن ستانه کن

چونک خیال خوب او خانه گرفت در دلت
چون تو خیال گشتهای در دل و عقل خانه کن
هست دو طشت در یکی آتش و آن دگر ز زر
آتش اختیار کن دست در آن میانه کن
شو چو کلیم هین نظر تا نکنی به طشت زر
آتش گیر در دهان لب وطن زبانه کن
حمله شیر یاسه کن کله خصم خاصه کن
جرعه خون خصم را نام می مغانه کن
کار تو است ساقیا دفع دوی بیا بیا
ده به کفم یگانهای تفرقه را یگانه کن
شش جهت است این وطن قبله در او یکی مجو
بی وطنی است قبله گه در عدم آشیانه کن
کهنه گر است این زمان عمر ابد مجو در آن
مرتع عمر خلد را خارج این زمانه کن
ای تو چو خوشه جان تو گندم و کاه قالبت
گر نه خری چه که خوری روی به مغز و دانه کن
هست زبان برون در حلقه در چه می شوی
در بشکن به جان تو سوی روان روانه کن

Sunday, May 15, 2011

As you came to me your Being was hidden in the depths of this hidden Being of mine - ode 1786


دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
You move stealthily,  like Life-essence, through the depths of this being of mine
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
Like the tallest, most majestic tree, you are the beauty of this garden of mine
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
If you go, don't leave without me, the Life within life, go not without the body
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
May you never leave my gaze, O effulgent flame of mine
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
I will rend asunder the seven heavens and cross the seven seas
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
If you but gaze, with kindness, upon  this restless soul of mine
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
As soon as you came to me, faith and blasphemy became my servants 
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
What is my religion? Seeing You! Faith? Seeing your face, is this faith of mine
بیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
You have made me restless and sleepless, with no appetite
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
Come out to me, lovedrunk, brimming with joy,  you, Canaan's Joseph of mine
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
Through your Grace I became Life (Self) Itself, and I hid from this ego of mine (self)
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
Your Being is hidden in the depths of this hidden being of mine
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
The  flower's eye, enraptured, is drunk for you, the flower's petals reach out to touch your softness
ای شاخها آبست تو ای باغ بیپایان من
The branches carry your fruit, O boundless garden of mine
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
One minute you scold and burn me, the next, you show me this beautiful garden
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
You bring me to the light, to open these eyes of mine

ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن پیش از آنها ای آن من ای آن من
منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
اندیشهام افلاک نی ای وصل تو کیوان من
مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد
در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من
ای بوی تو در آه من وی آه تو همراه من
بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من
جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا
بیتو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من



Saturday, April 23, 2011

The Moon is my Master

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
I am a slave and serve only the Moon;
Speak to me of nothing but Him - say no more!
I am a servant that serves only the Moon
Speak to me of nothing more !
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
In my presence speak of the light and sweetness and of nothing more!
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
Don't speak of hardship, speak of nothing but treasures!
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
And don't worry if they think you've lost touch -- say no more!
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
Last night when I went insane; love saw me and called out:
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
Don't worry ! Here i come ! No need to scream or tear your garments! Say no more!
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
I told Love: look, I fear something else ...
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
Love replied: there is no other thing anymore -- say no more!
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
I will whisper secret words in your ear
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
Only nod your head to agree, don't speak, say no more!
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
Following the path of the heart, the life-bestowing Moon appeared before me
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
The journey is delicately pleasant, when you are on the path of the heart, say no more...
گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد
I said to my heart "what kind of Moon are you ?" and it replied
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
This is far beyond you, move on and say no more!
گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
I asked "what wonder! Is this the face of an Angel or a human"?
گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو
My Moonheart said "this is other than Angel or Man, say no more..."
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
"What is it then? Pray tell! Or I will be uprooted and confused!" I begged
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
He replied "be uprooted and confused, but say no more!"
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
You who reside in this house of thoughts and images
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
Rise and leave it, begone, take your belongings, say no more!
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
I begged my Divine Heart: be paternal and kind to me, this is not how I expected Divinity to treat me!
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
He replied, "my dear son, you are right, but say no more!"

Saturday, March 26, 2011

Happy Spring -- Happy NoRuz !

March 21 each year marks the Spring Equinox and according to the Persian Calendar, the beginning of the New Year. Rumi was Persian and in his honor we will explore a beautiful poem he created that indicates a hope, a prayer for the best which can be used in conjunction with this inflection of Spring.

I will provide the poem here and the translation will be forthcoming as a NoRuz gift to my readers and Rumi admirers.

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل
کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا
درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد
همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی
نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی
نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا
شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی
تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا
آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا
بر روح برافزودی تا بود چنین بودی
فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا
از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش
این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا
ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد تا باد چنین بادا
خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا




Tuesday, February 22, 2011

If ever you are depressed ....

To the people of the world in these times of distress Rumi speaks:

گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا
My dear, if you are depressed, come to see my Friend
تا که بهار جانها تازه کند دل تو را
So He will refresh your heart, this springtime of hearts
بوی سلام یار من لخلخه بهار من
The smell of my companion's greeting brings the song of spring showers
باغ و گل و ثمار من آرد سوی جان صبا
The north wind brings thus, to my soul, signs from the flower garden
مستی و طرفه مستیی هستی و طرفه هستیی
Drunken-ness?He brings the state of drunkenness ,pure existence? He is Pure Existence, the freshness of Pure Being



Saturday, February 5, 2011

I invoke the Lord of Love, so you understand

در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا
where can you find someone, in either world, as refined and happy as our lord
ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا
Even after Witnessing a hundred mistakes, He does not frown
چشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگر
Open your eyes, look at his face bring a crime to his attention and witness his good behavior nonetheless
خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا
Behold his manner fresh and pleasant as spring water
من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او
I melt in chagrin with the warmth of his greeting
وز سخنان نرم او آب شوند سنگها
the warmth and softness of his words would melt rocks
زهر به پیش او ببر تا کندش به از شکر
Take poison to his presence and behold He transforms it into sweeter than sugar
قهر به پیش او بنه تا کندش همه رضا
Leave anger at his side and return to see He has turned it all into pure joy
آب حیات او ببین هیچ مترس از اجل
Behold His nectar of immortality and fear not for your life
در دو در رضای او هیچ ملرز از قضا
Behold His doors of grace, no need to shiver from Fate
سجده کنی به پیش او عزت مسجدت دهد
Prostrate yourself before Him and He will bestow the esteem of attending Mosque
ای که تو خوار گشتهای زیر قدم چو بوریا
O Those of you, crushed like leaves, belittled under a boot
خواندم امیر عشق را فهم بدین شود تو را
I invoke the Lord of Love, so you understand
چون تو رهن صورتی صورتتست ره نما
Your face is the Guide, because your face is the gold backing the paper money of superficial life
از تو دل ار سفر کند با تپش جگر کند
If the love in my heart travels away it will do so with pain
بر سر پاست منتظر تا تو بگوییش بیا
My heart will be waiting on tiptoes until you to call it back
دل چو کبوتری اگر میبپرد ز بام تو
If the heart flutters away like a dove from your roof
هست خیال بام تو قبله جانش در هوا
Then your roof will be it's steadfast inner compass during flight
بام و هوا تویی و بس نیست روی بجز هوس
The roof and sky are both You, and only you, there is no face put the passionate,
آب حیات جان تویی صورتها همه سقا
You are the nectar of immortality for the soul, the LifeWater, the others are only selling water
دور مرو سفر مجو پیش تو است ماه تو
You need not travel far to find, the moon you seek, has always been at your side
نعره مزن که زیر لب میشنود ز تو دعا
You need not scream your entreaties, for He hears whispered prayers
میشنود دعای تو میدهدت جواب او
He hears your prayer and He will respond to you
Your prayers he hears, and answers he will give!
کای کر من کری بهل گوش تمام برگشا
He says my deaf one, leave deafness, become all ears!
گر نه حدیث او بدی جان تو آه کی زدی
If it were not for tales of Him, when would your soul sign with such compassion?
آه بزن که آه تو راه کند سوی خدا
Sigh aloud for that sigh can make way towards God
چرخ زنان بدان خوشم کب به بوستان کشم
Whirling I am happy that I bring the Kaaba to the flower garden!
میوه رسد ز آب جان شوره و سنگ و ریگ را
Fruits ripen from this elixir of the soul, even sand, pebbles and stones
باغ چو زرد و خشک شد تا بخورد ز آب جان
The garden will wilt and yellow it will be until it drinks from the soul water, that nectar of life
شاخ شکسته را بگو آب خور و بیازما
Tell the broken branch, drink from this and come to us
شب برود بیا به گه تا شنوی حدیث شه
After the night falls come to the chambers to hear the story of kings
شب همه شب مثال مه تا به سحر مشین ز پا
Night after night the moon is sought, don't stand in waiting until dawn



- Posted using BlogPress from my iPad



Wednesday, February 2, 2011

Our Lord of unbounded kindness

در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا
In both worlds where can you find someone as refined and happy as our lord
As refined and upbeat
You won't find another like our Lord
In either of the two worlds
ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطاt!
He will not frown in disapproval
even if he
Witnesses a hundred errors


- Posted using BlogPress from my iPad

Quatrain 216: Who is the True Me

If this self is not my True Self, then who is the True Me?
Who is it that utters "it is not I!" through my lips?

I know my self is but the clothing that covers
But then, who is the Self that I am covering?