من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
I am the servant to the moon, say nothing more
پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو
Mention only sweetness and light, nothing more
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
Don't speak suffering/ speak of treasures, say nothing more
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
Don't worry if you're not uptodate, say no more
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
yesterday when I was about to go mad, love saw me and said
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
I'm coming! Don't scream! Don't tear your clothes! Say No More
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
Love! I fear something else
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
Love said: That other, no longer is, say no more
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
I will whisper secrets in your ear
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
nod if you understand, say nothing more
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو