ز زندان خلق را آزاد کردم
I have freed the people from shackles
روان عاشقان را شاد کردم
I have lifted the spirits of Lovers
دهان اژدها را بردریدم
I have severed the head of the dragon
طریق عشق را آباد کردم
ببستم نقش ها بر آب کان را
I paint images on the water of existence
نه بر عاج و نه بر شمشاد کردم
Not on Ivory or by carving an evergreen
ز شادی نقش خود جان می دراند
The image bursts with delight
که من نقش خودش میعاد کردم
for I had pledged to paint it for it
ز چاهی یوسفان را برکشیدم
I draw the Josephs from a well
که از یعقوب ایشان یاد کردم
when I reminisce about their Jacob
چو خسرو زلف شیرینان گرفتم
I clasped a lock of hair like lovers so their beloved
اگر قصد یکی فرهاد کردم
if I ever wished to be that lover
زهی باغی که من ترتیب کردم
زهی شهری که من بنیاد کردم
جهان داند که تا من شاه اویم
بدادم داد ملک و داد کردم
جهان داند که بیرون از جهانم
تصور بهر استشهاد کردم
چه استادان که من شهمات کردم
چه شاگردان که من استاد کردم
بسا شیران که غریدند بر ما
چو روبه عاجز و منقاد کردم
خمش کن آنک او از صلب عشق است
بسستش اینک من ارشاد کردم
ولیک آن را که طوفان بلا برد
فروشد گر چه من فریاد کردم
مگر از قعر طوفانش برآرم
چنانک نیست را ایجاد کردم
برآمد شمس تبریزی بزد تیغ
زبان از تیغ او پولاد کردم
مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شماره ۱۵۰۲ - ز زندان خلق را آزاد کردم...
برنامه شکرستان
https://itunes.apple.com/app/shkrstan/id590284229
Sent from my iPhone
I have freed the people from shackles
روان عاشقان را شاد کردم
I have lifted the spirits of Lovers
دهان اژدها را بردریدم
I have severed the head of the dragon
طریق عشق را آباد کردم
I have refreshed the way of love
ز آبی من جهانی برتنیدم
I have woven worlds from mere water
پس آنگه آب را پرباد کردم
And then I made water full of wind
ز آبی من جهانی برتنیدم
I have woven worlds from mere water
پس آنگه آب را پرباد کردم
And then I made water full of wind
ببستم نقش ها بر آب کان را
I paint images on the water of existence
نه بر عاج و نه بر شمشاد کردم
Not on Ivory or by carving an evergreen
ز شادی نقش خود جان می دراند
The image bursts with delight
که من نقش خودش میعاد کردم
for I had pledged to paint it for it
ز چاهی یوسفان را برکشیدم
I draw the Josephs from a well
که از یعقوب ایشان یاد کردم
when I reminisce about their Jacob
چو خسرو زلف شیرینان گرفتم
I clasped a lock of hair like lovers so their beloved
اگر قصد یکی فرهاد کردم
if I ever wished to be that lover
زهی باغی که من ترتیب کردم
زهی شهری که من بنیاد کردم
جهان داند که تا من شاه اویم
بدادم داد ملک و داد کردم
جهان داند که بیرون از جهانم
تصور بهر استشهاد کردم
چه استادان که من شهمات کردم
چه شاگردان که من استاد کردم
بسا شیران که غریدند بر ما
چو روبه عاجز و منقاد کردم
خمش کن آنک او از صلب عشق است
بسستش اینک من ارشاد کردم
ولیک آن را که طوفان بلا برد
فروشد گر چه من فریاد کردم
مگر از قعر طوفانش برآرم
چنانک نیست را ایجاد کردم
برآمد شمس تبریزی بزد تیغ
زبان از تیغ او پولاد کردم
مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شماره ۱۵۰۲ - ز زندان خلق را آزاد کردم...
برنامه شکرستان
https://itunes.apple.com/app/shkrstan/id590284229
Sent from my iPhone
No comments:
Post a Comment