حالت ده و حیرت ده ای مبدع بی حالت
Give it shape and grant it bewilderment
for you are the shapeless Source of shape
لیلی کن و مجنون کن ای صانع بی آلت
Make us lovers -- Leili and Majonoon
You who are the creator with hidden means
صد حاجت گوناگون در لیلی و در مجنون
A hundred desires embedded in
the roles of lover and beloved
فریادکنان پیشت کای معطی بی حاجت
come to you singing loud
You fulfiller of all requests
انگشتری حاجت مهریست سلیمانی
Ther ring of power that grants your wish
is a Solomonlike ring
رهنست به پیش تو از دست مده صحبت
Don't give up speaking to your mentor
you are granted a lease
بگذشت مه توبه آمد به جهان ماهی
The month of repentence has passed
a new Moon has come forth
کو بشکند و سوزد صد توبه به یک ساعت
Who calls you to break and burn
a hundred promises you made in turn
ای گیج سری کان سر گیجیده نگردد ز او
وی گول دلی کان دل یاوه نکند نیت
ما لنگ شدیم این جا بربند در خانه
چرنده و پرنده لنگند در این حضرت
ای عشق تویی کلی هم تاجی و هم غلی
هم دعوت پیغامبر هم ده دلی امت
از نیست برآوردی ما را جگری تشنه
بردوخته ای ما را بر چشمه این دولت
خارم ز تو گل گشته و اجزا همه کل گشته
هم اول ما رحمت هم آخر ما رحمت
در خار ببین گل را بیرون همه کس بیند
در جزو ببین کل را این باشد اهلیت
در غوره ببین می را در نیست ببین شیء را
ای یوسف در چه بین شاهنشهی و ملکت
خاری که ندارد گل در صدر چمن ناید
خاکی ز کجا یابد بی روح سر و سبلت
کف می زن و زین می دان تو منشاء هر بانگی
کاین بانگ دو کف نبود بی فرقت و بی وصلت
خامش که بهار آمد گل آمد و خار آمد
از غیب برون جسته خوبان جهت دعوت
مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شماره ۳۲۶ - حالت ده و حیرت ده ای مبدع بی حالت...
No comments:
Post a Comment