میدان خوش است ای ماه رو با گیر و دار ما و تو
ای هر که لنگست اسب او لنگان ز میدان میرود
مه از پی چوگان تو خود را چو گویی ساخته
خورشید هم جان باخته چون گوی غلطان میرود
این دو بسی بشتافته پیش تو ره نایافته
در نور تو دربافته بیرون ایوان میرود
چون نور بیرون این بود پس او که دولت بین بود
یا رب چه باتمکین بود یا رب چه رخشان میرود
No comments:
Post a Comment