Search

Sunday, December 27, 2015

The blade of love

Rumi's Mentor, Shams says

Many a blade I have seen that cuts: 
one becomes two 

I care for the blade of love that unites :
Two become One

Saturday, December 26, 2015

Love says there is a way

در میان پرده خون عشق را گلزارها 
عاشقان را با جمال عشق بی چون کارها 
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست 
عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها 
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد 
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها 
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق 
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها 
عاشقان دردکش را در درونه ذوق ها 
عاقلان تیره دل را در درون انکارها 
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست 
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها 
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن 
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها 
شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف 
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها 

مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شماره ۱۳۲ - در میان پرده خون عشق را گلزارها... 


برنامه شکرستان 
https://itunes.apple.com/app/shkrstan/id590284229


Sent from my iPhone

Your shining face brings me light

روی من از روی تو دارد صد روشنی 
جان من از جان تو یابد صد ایمنی 
آهن هستی من صیقل عشقش چو یافت 
آینه کون شد رفت از او آهنی 
مرغ دلم می طپید هیچ سکونی نداشت 
مسکن اصلیش دید یافت در او ساکنی 
ندهد بی چشم تو چشم من آینگی 
ندهد بی روز تو روزن من روزنی 
چشم منش چون بدید گفت که نور منی 
جان منش چون بدید گفت که جان منی 
صبر از آن صبر کرد شکر شکر تو دید 
فقر از آن فخر شد کز تو شود او غنی 
گاه منم بر درت حلقه در می زنم 
گاه تویی در برم حلقه دل می زنی 
باد صبا سوی عشق این دو رسالت ببر 
تا شوم از سعی تو پاک ز تردامنی 
هست مرا همچو نی وام کمر بستنی 
هست تو را همچو نی وام شکر دادنی 
ای دل در ما گریز از من و ما محو شو 
زانک بریدی ز ما گر نبری از منی 
دانه شیرین به سنگ گفت چو من بشکنم 
مغز نمایم ولیک وای چو تو بشکنی 

مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شماره ۳۰۱۰ - روی من از روی تو دارد صد روشنی... 


برنامه شکرستان 
https://itunes.apple.com/app/shkrstan/id590284229


Sent from my iPhone

Yours is the reviving breath of Christ


عاشقان را جست و جو از خویش نیست
Lovers cannot control 
their urge for the search
در جهان جوینده جز او بیش نیست 
But there is no one in the world
Beyond Him who is searching 
این جهان و آن جهان یک گوهر است 
This world and the other 
both come from one essence
در حقیقت کفر و دین و کیش نیست 
Reality is beyond blasphemy, 
Beyond religion and beyond clan
ای دمت عیسی دم از دوری مزن 
Yours is the reviving breath of Christ
Don't even breathe of leaving me
من غلام آن که دوراندیش نیست 
I serve the One 
who is Spontaneous
گر بگویی پس روم نی پس مرو 
I'll go back if you want me too 
But you don't go back 
ور بگویی پیش نی ره پیش نیست 
And if you say go forth 
I will tell you there is no path ahead
دست بگشا دامن خود را بگیر 
Open your arms and 
take care of yourself
مرهم این ریش جز این ریش نیست 
The cure for this pain 
Lies in the pain itself 
جزو درویشند جمله نیک و بد 
All good and bad ones 
Consider themselves to be dervishes
هر کی نبود او چنین درویش نیست 
Whoever is not so
Is not a true dervish 
هر که از جا رفت جای او دل ست 
Whoever has left their place
Will find a place in the heart
همچو دل اندر جهان جاییش نیست
There is no place in this world
That compares to the heart 

Saturday, December 19, 2015

The drunken moonlight music band


Dec 17 is the night Rumi passed away about 800 years ago and left the world drunk with his worldview. We honor him with a translation of a profoundly spiritual ghazal from his Book of Shams.

Here is a orchestral performance of this ghazal : https://www.youtube.com/watch?v=bDKBW2ihjrE
from minutes 1:44 to 8:00
 
دوش در مهتاب دیدم مجلسی از دور مست
Last night, under the moonlight, I spotted a band, in the distance, all drunk  
طفل مست و پیر مست و مطرب تنبور مست
[I saw infants drunk, the old drunk the lute player all drunk
ماه داده آسمانرا جرعه ای زان جام می
 The moon had given the sky a cup from that vat of wine
ماه مست و مهر مست و سایه مست و نور مست
 The moon was drunk, the sun drunk, shadows and light, all drunk
بوی زان می چون رسیده بر دماغ بوستان
When the fragrance of that wine reached the garden'
سبزه مست و آب مست و شاخ مست انگور مست
 the grass went drunk, the stream went drunk, the branches, vines and grapes, all drunk
خورده رضوان ساغری از دست ساقی الست
 Heaven drank a cup given by the Winegiver of the Covenant
عرش مست و فرش مست و خلد مست و حور مست
 so the heavens were drunk, the earth drunk, limbo and all the beings in them, all drunk 
زان طرف بزم شهانه از شراب نیم جوش
 music came from a king's feast, serving half warmed wine making
تاج مست و تخت مست و قیصر و فغفور مست
 the crown drunk, the throne drunk, Caesar and Chinese Emperors, all drunk
صوفیان جمعی نشسته در مقام بی خودی
 a group of Sufis sat deep in the state of Transcendence
خرقه مست و جُبّه مست و شبلی و منصور، مست
their outer coats drunk, their shirts, their belongings, all drunk,
آن طرف جمعِ ملائک، گشته ساقی جبرئیل
 on another side the Angels gathered, Gabriel was the Winegiver
عرش مست و سدره مست و حشر مست و صور مست
 the heavens drunk, the tree in seventh heaven,  judgment day and the herald , all drunk
شمس تبریزی شده از جرعه ای مست و خراب
 Shams [my Master] was affected by one such cup
لاجرم مست است و از گفتار خود معذور مست
So he must be drunk; as a rule drunks can't be held responsible for secrets they divulge!