Here Rumi describes in vivid story telling fable-like detail of how a porcupine bit the snakes tail and hung on while receding into its shell . Meanwhile the snake thrashed itself about in anger and hit the sharp spikes only to make things worse through its uncontrolled anger and reaction. "God sits with those who have patience" Rumi reminds us....
چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را
Wage war all you want; fire up your threats if you wish
میدان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما
But realize that smoke from your kitchen fire will never actually reach the heavens
ور خود برآید بر سما کی تیره گردد آسمان
And if it does, can it darken the sky?
کز دود آورد آسمان چندان لطیفی و ضیا
خود را مرنجان ای پدر سر را مکوب اندر حجر
Don't bring yourself suffering
Don't bang your head against the wall!
با نقش گرمابه مکن این جمله چالیش و غزا
گر تو کنی بر مه تفو بر روی تو بازآید آن
If you spit at the moon it will come back at your face!
ور دامن او را کشی هم بر تو تنگ آید قبا
پیش از تو خامان دگر در جوش این دیگ جهان
بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا
بگرفت دم مار را یک خارپشت اندر دهن
سر درکشید و گرد شد مانند گویی آن دغا
آن مار ابله خویش را بر خار میزد دم به دم
سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها
بی صبر بود و بیحیل خود را بکشت او از عجل
گر صبر کردی یک زمان رستی از او آن بدلقا
بر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هم هلا
ساکن نشین وین ورد خوان جاء القضا ضاق الفضا
فرمود رب العالمین با صابرانم همنشین
ای همنشین صابران افرغ علینا صبرنا
رفتم به وادی دگر باقی تو فرما ای پدر
مر صابران را میرسان هر دم سلامی نو ز ما
This blog includes excerpts from my book entitled The Lover's Gaze: Rumi's Guide for Lovers and Spiritual Seekers. In it I try to provide balanced (not too literal, yet not diverging from the original Persian) translations and commentary on the poetry and practical philosophy of Rumi, the Persian Sufi Mystic and Poet. The translations in this blog are copyrighted. If you wish to use them send me an email and I will need to verify usage then send you a formal email of permission of usage.
Search
Wednesday, February 20, 2013
Saturday, February 16, 2013
Love says there is a way; I have travelled it many times
در میان پرده خون عشق را گلزارها
even in the midst
of a curtain of blood,
love can find
a field of beautiful flowers.
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
There is no question
That lovers deal directly
With the ravishing face of love.
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
Reason says the six directions are our limits
And there is no way beyond these
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
Love says there is a way;
many a time have I taken it
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
The intellect sees a bazaar
And starts thinking: transactions!
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
Love sees beyond that marketplace
It beholds other marketplaces
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها
عاشقان دردکش را در درونه ذوقها
Lovers, pain enduring, have bliss deep within
عاقلان تیره دل را در درون انکارها
The intellectuals and rationalists are dark of heart
And deep inside renounce faith
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
The intellect says:
don't step into oblivion* ,
For there are only thorns there
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها
Love says to the intellect
Those thorns are in you
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها
شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها
Thursday, February 14, 2013
2013 Valentine's Day :In the circle of Your Love
Rumi describes the ability of love to influence the growth in fact, to enhance the power of supernatural celestial beings.
ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها
Only through Your love
Can celestial birds grow
more expansive wings
در حلقه سودای تو روحانیان را حالها
Only through dealing
with your love
Can holy men
Create a circle of
Enchanted divine trance!
ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها
Only through Your love
Can celestial birds grow
more expansive wings
در حلقه سودای تو روحانیان را حالها
Only through dealing
with your love
Can holy men
Create a circle of
Enchanted divine trance!
Wednesday, February 6, 2013
The ocean of our love has no shores
The ocean of our love has no shores:
آن کس که ز تو نشان ندارد
(He who doesn't exude any signs of you)
If there is no sign of you in someone
گر خورشیدست آن ندارد
Even if they are
shining like the sun,
they still don't have
That (secret element)!
ما بر در و بام عشق حیران
We stand
raptured in awe
at the gates
and on the roof
of love
آن بام که نردبان ندارد
An inaccessible roof
With no ladder
دل چون چنگست و عشق زخمه
The heart is a harp
And love the player
پس دل به چه دل فغان ندارد
Who cannot feel emotions
Of longing when you hear it played?
امروز فغان عاشقان را
بشنو که تو را زیان ندارد
هر ذره پر از فغان و نالهست
Every particle of the lovers being is screaming
اما چه کند زیان ندارد
And behold there is no hurt involved
رقص است زبان ذره زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد
هر سو نگران تست دلها
وان سو که تویی گمان ندارد
این عالم را کرانهای هست
This world does have a boundary
عشق من و تو کران ندارد
The love of me and you has none
مانند خیال تو ندیدم
I have never seen anything like the thought of You
بوسه دهد و دهان ندارد
Which gives kisses without having a mouth
ماننده غمزهات ندیدم
I have not seen the likeness of your coyness
تیر اندازد کمان ندارد
Which shoots arrows but has no bow
دادی کمری که بر میان بند
طفل دل من میان ندارد
گفتی که به سوی ما روان شو
بی لطف تو جان روان ندارد
آن کس که ز تو نشان ندارد
(He who doesn't exude any signs of you)
If there is no sign of you in someone
گر خورشیدست آن ندارد
Even if they are
shining like the sun,
they still don't have
That (secret element)!
ما بر در و بام عشق حیران
We stand
raptured in awe
at the gates
and on the roof
of love
آن بام که نردبان ندارد
An inaccessible roof
With no ladder
دل چون چنگست و عشق زخمه
The heart is a harp
And love the player
پس دل به چه دل فغان ندارد
Who cannot feel emotions
Of longing when you hear it played?
امروز فغان عاشقان را
بشنو که تو را زیان ندارد
هر ذره پر از فغان و نالهست
Every particle of the lovers being is screaming
اما چه کند زیان ندارد
And behold there is no hurt involved
رقص است زبان ذره زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد
هر سو نگران تست دلها
وان سو که تویی گمان ندارد
این عالم را کرانهای هست
This world does have a boundary
عشق من و تو کران ندارد
The love of me and you has none
مانند خیال تو ندیدم
I have never seen anything like the thought of You
بوسه دهد و دهان ندارد
Which gives kisses without having a mouth
ماننده غمزهات ندیدم
I have not seen the likeness of your coyness
تیر اندازد کمان ندارد
Which shoots arrows but has no bow
دادی کمری که بر میان بند
طفل دل من میان ندارد
گفتی که به سوی ما روان شو
بی لطف تو جان روان ندارد
Subscribe to:
Posts (Atom)