Search

Thursday, March 20, 2014

The old harp player praises God

بانگ میزد کای خدای بینظیر
He cried, O wonderful Lord
بس که از شرم آب شد بیچاره پیر
I beg you stop, don't embarrass me more
چون بسی بگریست و از حد رفت درد
He cried much and felt much pain
چنگ را زد بر زمین و خرد کرد
He cast the lute down on the earth
گفت ای بوده حجابم از اله
And said this has been my
veil from the Lord
ای مرا تو راهزن از شاهراه
You have been a highway robber
ای بخورده خون من هفتاد سال
You sucked me dry for seventy years
ای ز تو رویم سیه پیش کمال
You embarrassed me in front of Pure Excellence

ای خدای با عطای با وفا
O my gracious, loyal Lord
رحم کن بر عمر رفته در جفا
Have mercy on my wasted years

داد حق عمری که هر روزی از آن
The Lord of Truth bestowed us with a life
every day of which 
کس نداند قیمت آن در جهان
Noone knows the true worth
in this world

خرج کردم عمر خود را دم بدم
I have spent every moment of my life
در دمیدم جمله را در زیر و بم
I have sung with a pitch that went up and down

آه کز یاد ره و پردهی عراق

رفت از یادم دم تلخ فراق

وای کز تری زیر افکند خرد
خشک شد کشت دل من دل بمرد

وای کز آواز این بیست و چهار
کاروان بگذشت و بیگه شد نهار

ای خدا فریاد زین فریادخواه
داد خواهم نه ز کس زین دادخواه

داد خود از کس نیابم جز مگر
زانک او از من بمن نزدیکتر

کین منی از وی رسد دم دم مرا
پس ورا بینم چو این شد کم مرا

همچو آن کو با تو باشد زرشمر
سوی او داری نه سوی خود نظر

No comments: