بار دیگر از دل و از عقل و جان برخاستیم
Once again we find ourselves
And rise above --
passion, reason and mundane life
یار آمد در میان ما از میان برخاستیم
When the lover comes to our midst
We are no longer there, in that midst
از فنا رو تافتیم و در بقا دربافتیم
from annihilation, we turn away
and into the fabric of Being, we interweave
We find the One, who leaves no signs
And thus we rise, above, all signs
گرد از دریا برآوردیم و دود از نه فلک
We sweep dust, off the ocean and
Gather smoke, from the heavens ;
از زمان و از زمین و آسمان برخاستیم
Beyond Time, above the earth and
the heavens, we rise
هین که مستان آمدند و راه را خالی کنید
Beware! For here come the Drunk
Make way! Make way!
نی غلط گفتم ز راه و راهبان برخاستیم
I'm not mistaken when I say
We rise above
both Path and Guide.
آتش جان سر برآورد از زمین کالبد
خاست افغان از دل و ما چون فغان برخاستیم
کم سخن گوییم وگر گوییم کم کس پی برد
باده افزون کن که ما با کم زنان برخاستیم
هستی است آن زنان و کار مردان نیستی است
شکر کاندر نیستی ما پهلوان برخاستیم
No comments:
Post a Comment