Search

Monday, July 4, 2016

I manifested the Unmanifest

ز زندان خلق را آزاد کردم 
I have freed the people from shackles
روان عاشقان را شاد کردم 

I have lifted the spirits of Lovers

دهان اژدها را بردریدم 

I have severed the head of the dragon
طریق عشق را آباد کردم 
I have refreshed the way of love 

ز آبی من جهانی برتنیدم 

I have woven worlds from mere water
پس آنگه آب را پرباد کردم 

And then I made water full of wind

ببستم نقش ها بر آب کان را

I paint images on the water of existence
نه بر عاج و نه بر شمشاد کردم 

Not on Ivory or by carving an evergreen

ز شادی نقش خود جان می دراند

The image bursts with delight
که من نقش خودش میعاد کردم 

for I had pledged to paint it for it 

ز چاهی یوسفان را برکشیدم

I draw the Josephs from a well
که از یعقوب ایشان یاد کردم 

when I reminisce about their Jacob

چو خسرو زلف شیرینان گرفتم

I clasped a lock of hair like lovers so their beloved
اگر قصد یکی فرهاد کردم 

if I ever wished to be that lover

زهی باغی که من ترتیب کردم


زهی شهری که من بنیاد کردم 

جهان داند که تا من شاه اویم
بدادم داد ملک و داد کردم 

جهان داند که بیرون از جهانم
تصور بهر استشهاد کردم 

چه استادان که من شهمات کردم
چه شاگردان که من استاد کردم 

بسا شیران که غریدند بر ما
چو روبه عاجز و منقاد کردم 

خمش کن آنک او از صلب عشق است
بسستش اینک من ارشاد کردم 

ولیک آن را که طوفان بلا برد
فروشد گر چه من فریاد کردم 

مگر از قعر طوفانش برآرم
چنانک نیست را ایجاد کردم 

برآمد شمس تبریزی بزد تیغ
زبان از تیغ او پولاد کردم

مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شماره ۱۵۰۲ - ز زندان خلق را آزاد کردم...


برنامه شکرستان
https://itunes.apple.com/app/shkrstan/id590284229


Sent from my iPhone

No comments: