Search

Thursday, May 19, 2016

I am the one who creates an image of you



من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن باشم 
i am the one who takes thoughts and sculpt statues
چو هنگام وصال آمد بتان را بت شکن باشم 
when the moment of arrives for union, I am the idolbreaker 

مرا چون او ولی باشد چه سخره بوعلی باشم 

When He is my Master, why should I serve his disciples?
چو حسن خویش بنماید چه بند بوالحسن باشم 

When He reveals his kind attention, why should I crave another's?

دو صورت پیش می آرد گهی شمع است و گه شاهد 

He shows two sides: the candle and the Beauty
دوم را من چو آیینه نخستین را لگن باشم 
For the first I am a mirror and for the second I want to embrace

مرا وامی است در گردن که بسپارم به عشقش جان 


ولی نگزارمش تا از تقاضا ممتحن باشم 

چو زندانم بود چاهی که در قعرش بود یوسف
خنک جان من آن روزی که در زندان شدن باشم 

چو دست او رسن باشد که دست چاهیان گیرد
چه دستک ها زنم آن دم که پابست رسن باشم 

مرا گوید چه می نالی ز عشقی تا که راهت زد
خنک آن کاروان کش من در این ره راه زن باشم 

چو چنگم لیک اگر خواهی که دانی وقت ساز من
غنیمت دار آن دم را که در تن تن تنن باشم 

چو یار ذوفنون من زند پرده جنون من
خدا داند دگر کس نی که آن دم در چه فن باشم 

ز کوب غم چه غم دارم که با او پای می کوبم
چه تلخی آیدم چون من بر شیرین ذقن باشم 

چو بیش از صد جهان دارم چرا در یک جهان باشم
چو پخته شد کباب من چرا در بابزن باشم 

کبوترباز عشقش را کبوتر بود جان من
چو برج خویش را دیدم چرا اندر بدن باشم 

گهی با خویش در جنگم گهی بی خویشم و دنگم
چو آمد یار گلرنگم چرا با این سه فن باشم

چو در گرمابه عشقش حجابی نیست جان ها را
نیم من نقش گرمابه چرا در جامه کن باشم 

خمش کن ای دل گویا که من آواره خواهم شد
وطن آتش گرفت از تو چگونه در وطن باشم 

اگر من در وطن باشم وگر بیرون ز تن باشم
ز تاب شمس تبریزی سهیل اندر یمن باشم

مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شماره ۱۴۳۳ - من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن 


Saturday, May 14, 2016

From your love the mountains dance

گر بریزی بحر را در کوزهای
If you pour the ocean into jugs
چند گنجد قسمت یک روزهای
Though it'll take a long time
It will finish one day
کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
But the jug of the 
Eyes of the envious will never be filled

تا صدف قانع نشد پر در نشد
Only when the oyster is content
Will it develop a pearl

هر که را جامه ز عشقی چاک شد
Whoever gets their shirt torn
When toiling with passion for love
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
Will be cleansed of envy
Cleansed of all blemishes
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
Be happy my love
My beloved you are so easy to love 
ای طبیب جمله علتهای ما
Your love heals me completely
Of all sickness and pain
ای دوای نخوت و ناموس ما
Of all envy and pride 
ای تو افلاطون و جالینوس ما
You are my Teacher and Healer
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
From your love this earthly body 
Levitates to the heavens 
کوه در رقص آمد و چالاک شد
The mountain becomes nimble
And gets up to dance 
مولوی،مثنوی،دفتر اوّل،بیت ۲۰-۲۵

The Ocean of Thought


صورت از معنی چو شیر از بیشه دان 
Expression jumps out from meaning
Like a lion from the thicket 
یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان 
Or like singing and speech 
Coming from thought 

این سخن و آواز از اندیشه خاست 
This song these words 
from where do they arise ? 
from thought
تو ندانی بحر اندیشه کجاست 
Where do they reside?
That you know not
They come from the ocean of thought 

لیک چون موج سخن دیدی لطیف 
When you see a wave of speech
Gentle and refined
بحر آن دانی که باشد هم شریف 
You know the ocean it comes from
Is deep and blessed 
چون ز دانش موج اندیشه بتاخت 
The wave of thought galloped forth
From the ocean of Knowingness
از سخن و آواز او صورت بساخت 
And created form from that speech 
From that voice
از سخن صورت بزاد و باز مرد 
From speech matter is born and died again
موج خود را باز اندر بحر برد 
Taking its waves into its depths once again
صورت از بی صورتی آمد برون 
The expressed world arises from the unexpressed one
باز شد که انا الیه راجعون
It opens again for all return back to the Divine Source