Search

Sunday, December 4, 2011

The water of patience and the fire of rage

رو بتش کرد شه کای تندخو
آن جهان سوز طبیعی خوت کو
چون نمیسوزی چه شد خاصیتت
یا ز بخت ما دگر شد نیتت
مینبخشایی تو بر آتشپرست
آنک نپرستد ترا او چون برست
هرگز ای آتش تو صابر نیستی
چون نسوزی چیست قادر نیستی
چشمبندست این عجب یا هوشبند
چون نسوزاند چنین شعلهی بلند
جادوی کردت کسی یا سیمیاست
یا خلاف طبع تو از بخت ماست

گفت آتش من همانم ای شمن
Fire replied I am the same one
o Idol worshipper
اندر آ تا تو ببینی تاب من
if you doubt my power
Then come inside
طبع من دیگر نگشت و عنصرم
My nature hasn't changed
I am wrought of the very same element
تیغ حقم هم بدستوری برم
I am the sword of the Divine Truth
And will strike only on command
بر در خرگهی سگان ترکمان

چاپلوسی کرده پیش میهمان

ور بخرگه بگذرد بیگانهرو

حمله بیند از سگان شیرانه او

من ز سگ کم نیستم در بندگی

کم ز ترکی نیست حق در زندگی

آتش طبعت اگر غمگین کند

سوزش از امر ملیک دین کند

آتش طبعت اگر شادی دهد

اندرو شادی ملیک دین نهد

چونک غمبینی تو استغفار کن
When you see sorrow beg the Lord for forgiveness
غم بامر خالق آمد کار کن
Sorrow comes with the Creator's
Decree, start working
چون بخواهد عین غم شادی شود
If He wishes the same sorrow
Becomes joy
عین بند پای آزادی شود
the same binding shackle
Becomes the means of freedom
باد و خاک و آب و آتش بندهاند
The wind, earth and fire are all
Shackles that bind
با من و تو مرده با حق زندهاند
they seem inert to you and me
But to Almighty Truth they are all alive

پیش حق آتش همیشه در قیام
In the presence of Truth
Fire rises and stands in respect
همچو عاشق روز و شب پیچان مدام
like a lover twisting and contorting
Night and day
سنگ بر آهن زنی بیرون جهد
Strike an iron with stone
And it will spring forth
هم به امر حق قدم بیرون نهد
And with Truth's decree will
Step out
آهن و سنگ هوا بر هم مزن
Don't strike the iron and stone of
Your lowly desires
کین دو میزایند همچون مرد و زن
For they are a measure
Like man and woman
سنگ و آهن خود سبب آمد ولیک
Iron and stone came about
Independently but
تو به بالاتر نگر ای مرد نیک
My good man look higher
Than that if you please
کین سبب را آن سبب آورد پیش
That this cause was brought forth
By another cause
بیسبب کی شد سبب هرگز ز خویش
و آن سببها کانبیا را رهبرند
آن سببها زین سببها برترند
این سبب را آن سبب عامل کند
باز گاهی بی بر و عاطل کند
این سبب را محرم آمد عقلها
و آن سببهاراست محرم انبیا
این سبب چه بود بتازی گو رسن
اندرین چه این رسن آمد بفن
گردش چرخه رسن را علتست
چرخه گردان را ندیدن زلتست
این رسنهای سببها در جهان
هان و هان زین چرخ سرگردان مدان
تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ
تا نسوزی تو ز بیمغزی چو مرخ

باد آتش میشود از امر حق
هر دو سرمست آمدند از خمر حق
آب حلم و آتش خشم ای پسر

هم ز حق بینی چو بگشایی بصر
گر نبودی واقف از حق جان باد
فرق کی کردی میان قوم عاد
هود گرد ممنان خطی کشید
نرم میشد باد کانجا میرسید
هر که بیرون بود زان خط جمله را
پاره پاره میگسست اندر هوا
همچنین شیبان راعی میکشید
گرد بر گرد رمه خطی پدید
چون بجمعه میشد او وقت نماز
تا نیارد گرگ آنجا ترکتاز
هیچ گرگی در نرفتی اندر آن
گوسفندی هم نگشتی زان نشان
باد حرص گرگ و حرص گوسفند
دایرهی مرد خدا را بود بند
همچنین باد اجل با عارفان
نرم و خوش همچون نسیم یوسفان
آتش ابراهیم را دندان نزد
چون گزیدهی حق بود چونش گزد
ز آتش شهوت نسوزد اهل دین
باقیان را برده تا قعر زمین
موج دریا چون بامر حق بتاخت
اهل موسی را ز قبطی وا شناخت
خاک قارون را چو فرمان در رسید
با زر و تختش به قعر خود کشید
آب و گل چون از دم عیسی چرید
بال و پر بگشاد مرغی شد پرید
هست تسبیحت بخار آب و گل
مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل
کوه طور از نور موسی شد به رقص
صوفی کامل شد و رست او ز نقص
چه عجب گر کوه صوفی شد عزیز
جسم موسی از کلوخی بود نیز

Look straight and you will see the Moon

پادشاهی دو غلام ارزان خرید
با یکی زان دو سخن گفت و شنید
یافتش زیرکدل و شیرین جواب
از لب شکر چه زاید شکرآب

آدمی مخفیست در زیر زبان
People are hiding under their tongues!
این زبان پردهست بر درگاه جان
Your tongue is the curtain of the threshold of your being i
چونک بادی پرده را در هم کشید
A gust parts the curtain
سر صحن خانه شد بر ما پدید
Revealing to us the hidden recesses of the house
کاندر آن خانه گهر یا گندمست
Showing whether inside stores gems or mere wheat!
گنج زر یا جمله مار و کزدمست
Is there golden treasure or serpents and scorpions ?
یا درو گنجست و ماری بر کران
Or is there a serpent outside guarding the treasure ?
زانک نبود گنج زر بی پاسبان
For there is no treasure without a guard
بی تامل او سخن گفتی چنان
Rashly he uttered these words
کز پس پانصد تامل دیگران
Others would have waited and thought about what they were going to say, five hundred times more
گفتیی در باطنش دریاستی
You said there was an ocean within him
جمله دریا گوهر گویاستی
you said the whole ocean was jewel filled
نور هر گوهر کزو تابان شدی

حق و باطل را ازو فرقان شدی

نور فرقان فرق کردی بهر ما
ذره ذره حق و باطل را جدا
نور گوهر نور چشم ما شدی
هم سال و هم جواب از ما بدی
چشم کژ کردی دو دیدی قرص ماه
چون سالست این نظر در اشتباه
راست گردان چشم را در ماهتاب
تا یکی بینی تو مه را نک جواب
فکرتت که کژ مبین نیکو نگر
هست هم نور و شعاع آن گهر

هر جوابی کان ز گوش آید بدل
چشم گفت از من شنو آن را بهل

گوش دلالهست و چشم اهل وصال
چشم صاحب حال و گوش اصحاب قال

در شنود گوش تبدیل صفات
در عیان دیدهها تبدیل ذات

ز آتش ار علمت یقین شد از سخن
پختگی جو در یقین منزل مکن

تا نسوزی نیست آن عین الیقین
Until you burn
You will not gain the science of certainty
این یقین خواهی در آتش در نشین
If it's certainty you seek then sit within the fire!
گوش چون نافذ بود دیده شود
ورنه قل در گوش پیچیده شود
این سخن پایان ندارد باز گرد
تا که شه با آن غلامانش چه کرد


Friday, December 2, 2011

The dust of the road of desire is the alchemy of your goal:

This ode is from Hafez, the deliberate master of rhyme and rhythm and the intricate weaving of meanings hidden and explicit tintillating the palate of the seeker!
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز

It is I who have opened up my eyes and gaze to welcome the meeting with the Friend again

چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
how can I express my gratitude to you who are the master organizer of events the( one who makes things happen ) and who through compassion casts grace on His subjects!
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی

که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز
the alchemy of the goal resides on the dust of the road of need
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
don't be disappointed by the problems of Way, I tell my heart,
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
For the man of the Way is undaunted by the ups and downs of the Road
طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق
if the ablution is not done with the toils of weathering problems
به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
Then, as the clergy would say: your prayers are not correctly done

در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر
in this virtual station don't hold onto anything but the wine cup!
در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز
In this field of games don't lose anything but love
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
Give half a kiss and buy a prayer
From one who knows the way of the heart
که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
For the schemes of your enemy
Separates you from your body and soul

فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق
in two lands were cast
the gurgling murmur of love
نوای بانگ غزلهای حافظ از شیراز
the melody of the sound of Hafez's idea
From Shiraz!